خخخخخخخخ
شيخ را گفتند : علم بهتر است يا ثروت ؟!
شيخ بی درنگ شمشير از ميان بيرون آورد و
مانند جومونگ مريد بخت برگشته را به سه پاره ی نامساوی تقسيم نمود و
گفت :سالهاست که هيچ خری بين دو راهی علم و ثروت گير نميکند !!!
مريدان در حالی که انگشت به دندان گرفته و لرزشی وجودشان را فرا گرفت گفتند يا شيخ ما را دليلی عيان ساز تا جان فدا کنيم .
شيخ گفت :در عنفوان جوانی مرا دوستی بود که با هم به مکتب می رفتيم ،
دوستم ترک تحصيل کرد من معلم مکتب شدم...
حالا او پورشه دارد ، من پوشه...
او اوراق مشارکت دارد، و من اوراق امتحانی...
او عينک آفتابی من عينک ته استکانی...
او بيمه زندگانی ، من بيمه خدمات درمانی ...
او سکه و ارز ، من سکته و قرض . . .
سخن شيخ چون بدين جا رسيد مريدان نعره ای جانسوز برداشته و راهی کلاسهای آموزش اختلاس گشتندی
این مطلب در تاریخ: پنج شنبه 9 آبان 1392 ساعت: 14:44 منتشر شده است