نظر

بهترین مکان برای نمایش تبلیغات شما بهترین مکان برای نمایش تبلیغات شما بهترین مکان برای نمایش تبلیغات شما

نویسندگان

آخرین نطرات کاربران

علیرضا - سلام من سید علیرضا رضوی هستم وبلاگ شما بسیار قشنگ است اگر خواستید بیاید به وبلاگ من هم سری بزنید . . .
- 1393/3/18
حسین - سلام وبلاگ خوبی داری ممنون - 1393/3/17
تنگ طه - مطلب جالب و خنده داري بود .ولي اگه كسي در اون جمع كمي با زبان فارسي آشنايي داشت معلوم نبود چه آبرويي از سرود ملي كشورمون مي رفت .
پاسخ: بله واقعا ممنون از نظر دادنتون بازم تشریف بیاردید - 1393/3/17/sayj
s-vahid - سلام آقا رضا پیام زدم انگاری نیومد میای فیس نیک با بچه ها یک گروه تشکیل بدیم
پاسخ: باشه - 1392/10/18
s-vahid - سلام تو فیس نیک دیدمت امیدوارم بازم ببینمت میخوام با بر و بچ گروه تشکیل بدیم هستی؟ - 1392/10/18
دوست الی - سلووووم عجیجم اهنگا دایی جون تکه با حال بود مسقی
پاسخ: سلووم خواهش می کنم !!!! - 1392/9/24
یه دوست - خیلی باحال بود.دمت گرم داداش جون
ممنون - 1392/9/13
مهدی - سلام دادا وبلاگت رو دیدم خوشم اومد بازدیدتم خوبه میخواستم تبادل بنر کنیم میای؟
سایتم رو ببین اگه خوشت اومد نظر بده ایمیلتم ثبت کن با هم در ارتباط باشیم ممنون - 1392/9/1/rezatoola
عرفان هفت - واقعا عالی داستان تاثیرگذاری بود خیلی خوب
پاسخ: بله - 1392/8/24
عرفان هفت - خیلی داستان قشنگی بود - 1392/8/24

امکانات جانبی

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 457
بازدید کل : 174049
تعداد مطالب : 127
تعداد نظرات : 31
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


نظر

بازدید: 160

 



نظر

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: یک شنبه 18 خرداد 1393 ساعت: 17:40 منتشر شده است

برچسب ها : ,
نظرات()

12 ساله

بازدید: 161

دختره 12 سالش نشده هنوز استاتوس زده :
” رو سنگ قبرم بنويسيد براش اخرش شدم فداش. ”
یکی نیست بهش بگه تو برو از دفتر مدرسه گچ بیار معلم میخواد مشق بده بهت لامصب !!

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: یک شنبه 18 خرداد 1393 ساعت: 17:40 منتشر شده است

برچسب ها : ,
نظرات()

کلیپس

بازدید: 132

اون اوایل که تازه کلیپس مد شده بود ، فک میکردم دخترا سطل ماستو گذاشتن رو سرشون بعد روش شال یا روسری بستن ...
تازه یه سری تحقیقاتم انجام دادم که بفهمم چرا سطل از رو سرشون نمیفته !!
چیکار کنم خو بی شباهتم نیستن ^___^

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: یک شنبه 18 خرداد 1393 ساعت: 17:38 منتشر شده است

برچسب ها : ,
نظرات()

جزیره

بازدید: 127

عچب آدمیه این ایرانسل با طرح جزیره اش
وقتی زنگ میزنی به یه نفر و قطع میکنی میزنه 20% تخفیف جزیره
ولی وقتی طرف گوشی رو برنمیداره و قطع میکنی میزنه 80% تخفیف جزیره
تو اگه راست میگی یه بار اینا رو جابجا تخفیف بده

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: یک شنبه 18 خرداد 1393 ساعت: 17:37 منتشر شده است

برچسب ها : ,
نظرات()

ستایش

بازدید: 143

اونقد که من درمورد گذشته ی ستایش می دونم
دخترش نازگل نمی دونه!
دختره داغونم کرد
دلم براش کباب شد

نظــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: یک شنبه 18 خرداد 1393 ساعت: 17:36 منتشر شده است

برچسب ها : ,
نظرات()

مهران رجبی در جبهه + تصاویر

بازدید: 337

مهران رجبی را همه می‌شناسند. چهره‌ای که بیشتر در نقش‌های کمدی دیده شده است. این تصاویر مربوط به حضور ایشان در سال های جنگ تحمیلی است که توسط شخص ایشان در اختیار خبرگزاری فارس قرار گرفته است.



 
مهران رجبی در جبهه
 
مهران رجبی در جبهه
مهران رجبی در جبهه
 
مهران رجبی در جبهه
 
مهران رجبی در جبهه
 
مهران رجبی در جبهه
می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: شنبه 17 خرداد 1393 ساعت: 14:49 منتشر شده است

برچسب ها : ,
نظرات()

خخخخخخ

بازدید: 145

جمعه خیر سرم با دوستام رفتم خوش بگذرونم بدتر ضدحال شد :((
همه یا ازدواج کردن یا نامزد داشتن اصن لامصب حس خرمگس معرکه داشتم :(((

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: شنبه 17 خرداد 1393 ساعت: 11:39 منتشر شده است

برچسب ها : ,
نظرات()

اهنگ های عبدالمالکی

بازدید: 117

آهنگ های علی عبدالمالکی:
انگاری مریضم
به درک
روانیتم
کور بودم
خدانشناس
آهنگ های به زودی روانه بازار میشود:o_O
برو گم شو
کثافت بیشور
به جهنم
برو بمیر و...
اصلا ملت خود درگیری مزمن دارن بنزین داغوووووووووووون کرده مردمو..^__^

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: شنبه 17 خرداد 1393 ساعت: 11:38 منتشر شده است

برچسب ها : ,
نظرات()

به روز شدن وبلاگ

بازدید: 139

سلام دوستان تصمیم گرفتم باز هم وبلاگ به روز بشه

از این به بعد هر روز پست می زارم البته اگه حمایت کنید

نظــــــــــــــــــــــــــــــــــر )فراموش( نشه

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: شنبه 17 خرداد 1393 ساعت: 11:36 منتشر شده است

برچسب ها : ,
نظرات()

خیلی جالب

بازدید: 157

966666669999999999999966699999999999966666666666666996699999999669966666666666666

999666999999999999999966699999999999966699999999666999669999996699966666999999999 

999666999999999999999966699999999999966699999999666999966999966999966666666666666

999666999999999999999966699999999999966699999999666999996699669999966666999999999

966666669999999999999966666666669999966666666666666999999966999999966666666666666

999999999999999999999999999999999999999999999999999999999999999999999999999999999

999999966666666666669999999996666666666666699999999999999666666666666999999999999

999999966999999999999999999996669999999966699999999999999666999999999669999999999

999999966999999666669999999996669999999966699999999999999666999999999966999999999

999999966999999999669999999996669999999966699999999999999666999999999669999999999

999999966666666666669999999996666666666666699999999999999666666666666699999999999

برای اجرا روی کلید های Ctrl + F  کلیک کنید.

بعد 6 رو تایپ کنین.

توجه :

اگه اجرا نشد تیک Highlight all رو بزنید.

 

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: چهار شنبه 18 دی 1392 ساعت: 12:34 منتشر شده است
نظرات()

اس ام اس

بازدید: 157

آقا امروز سرسفره نشسته بودیم داشتیم غذا میل میکردیم
یهو مامانم تو صحبتاش گفت : کنجد واسه بچه های پیش فعال و شر و شور که وحشی تشریف دارن خیلی خوبه آرومشون میکنه!!!!!!
منم همینطور که داشتم غذا میخوردم یهو سربلند کردم دیدم مامان و بابا و خواهران محترمه زل زدن به من !!!!!!!!!! مامانم داشت همینجور از خواص"کنجد" میگفت
بابام که قربونش برم تا آخر سفره چشماش رو من بود !!!!!یهو آخر سفره گفت :خدایا شکرت ..یادم باشه کنجد بخرم!!!!
من@_@
مامان و بابام^_^
خواهران^_^
کنجد0_0
هرچی منتظر موندم زمین دهن وا کنه نکرد...

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: دو شنبه 16 دی 1392 ساعت: 12:26 منتشر شده است
نظرات()

اس ام اس

بازدید: 149

مورد از گودزيلامون داشتيم (در مورد فوتبال)
يه روز داداشم كه گودزيلايي براي خودش بيش نيست از من پرسيد:
.
.
.
.
بازيكن مسى پرسپوليسه يا استقلالي!!!!!!
اولا من دخترم از فوتبال سر در نميارم....
دوما مسي...

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: دو شنبه 16 دی 1392 ساعت: 12:26 منتشر شده است
نظرات()

اس ام اس

بازدید: 143

مورد داشتیم پسر عمم برای اینکه از دیوار بالا بره تا درو برا 2تا دختر وا کنه کلیدشون رو کش رفته بعد انداخته توخونشون

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: دو شنبه 16 دی 1392 ساعت: 12:26 منتشر شده است
نظرات()

اس ام اس

بازدید: 147

خواهرم میره خونه خواهرشوهرش :
بچه خواهر شوهرش (1/5 ساله)با بچه خواهرم میرن تو کوچه بازی کنن
بچه خواهر شوهرش راه کوچه رو در پیش میگیره و میرسه به خیابون همسایه ها میبیننش و زنگ میزنن به مادر بچه میگن پسرت تو خیابونه بیا ببرش اونم میره بچشو میاره
حالا خواهرم اومده خونه ما میخواد واسه ما تعریف کنه :
میگه موقعی که بچه اش رفت که گم بشه
هیچی دیگه الان از بازار فرش فروشی براتون پست میزارم!!!!!!!!!!!!!!
فک و فامیله داریم عایا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: دو شنبه 16 دی 1392 ساعت: 12:25 منتشر شده است
نظرات()

اس ام اس

بازدید: 140

اعتراف میکنم اولین چیزی که بهش دل بستم و بدون اون آروم و قرار نداشتم, پستونک بود (:

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: دو شنبه 16 دی 1392 ساعت: 12:25 منتشر شده است
نظرات()

اس ام اس

بازدید: 159

اﺯ مسئولین ﺗﻘﺎﺿﺎ ﺩﺍﺭﻡ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺳﻮﺭﺍخ هاﯼ ﻧﻮﻥ ﺳﻨﮕﮏ ﺭﻭ ﭘﺮ کنند، ﻣﺮﺑﺎی ﺁﻟﺒﺎﻟﻮ ﮐﻮﻓﺘﻤﻮﻥ می شه!

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: دو شنبه 16 دی 1392 ساعت: 12:25 منتشر شده است
نظرات()

اس ام اس

بازدید: 128

عموم همیشه پشت فرمون خوابش میبره . یه بار که پسرعموم کنار راننده(عموم)نشسته بود. عموم خوابش برد . یهو داشت میزد به یکی که پسر عموم بیدارش میکنه:
پسر عمو:بابا بابا بیدار شو ...جلو تو نگاه کن
عموم(با غضب فراوان):اههههه . آخه احمقِ بوووووق نمیفهمی وقتی یکی پشت فرمون خوابه اینجوری بیدارش نمیکنن؟!!!!
کلیپس دختر همسایه تو حلقم اگه دروغ بگم!!!

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: دو شنبه 16 دی 1392 ساعت: 12:24 منتشر شده است
نظرات()

اس ام اس

بازدید: 173

گزارشگره اومد تو اتوبوس گفت : شما چرا با اتوبوس اینور اونور میرین؟؟
گفتم :
اولا" واسه اینکه آلودگی هوا رو بیشتر نکنم
ثانیا" زود تر به کارام میرسم ، تو ترافیک نیستم ، دنبال جا پارک نمیگردم
از همه مهمتر ماشین ندارم ! مجبورم ! میفهمی!
ملت مرده بودن از خنده

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: دو شنبه 16 دی 1392 ساعت: 12:21 منتشر شده است
نظرات()

خخخخخخخخخخ

بازدید: 297

مورد داشتیم طرف با دنده اتومات هم خاموش کرده
مدیونید اگه فکر کنید دختر بوده !

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: جمعه 1 آذر 1392 ساعت: 17:6 منتشر شده است
نظرات()

اختصاصی

بازدید: 424

دو کار بسیار زیبا به زبان لری از آقای مهرداد هاشمیان

برای دانلود رو لینک زیر کلیک کنید..


دانلود آهنگ قمر تاج

 

دانلود آهنگ همیار

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: جمعه 24 آبان 1398 ساعت: 22:54 منتشر شده است

برچسب ها : ,
نظرات()

خخخخخخخخ

بازدید: 319
می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: جمعه 24 آبان 1392 ساعت: 19:25 منتشر شده است
نظرات()

خخخخ

بازدید: 318

داشتم با ژاپنیه چت میکردم

بهش گفتم سرعت اینترنت شما چه جوریه؟

گفت :تا مای کامپیوتر بیاد بالا چندتا فیلم دانلود میکنم؛ مال شما چی؟

منم گفتم :ما هم تا گوگل بیاد بالا چندتا فیلم می بینیم حوصلمون سر نره!!


يک قانون نانوشته هست که مي گه:

هر موقع نگاهت به زمين ميفته

دقيقا همون نقطه اي که صد نفر اونجا تف کردنو مي بيني !


اعتراف ميکنم دوره دبستان امتحان جغرافي داشتيم يه سوالش اين بود

تنها قمر کره زمين؟ من هم با اطمينان کامل نوشتم قمر بني هاشم


من از بچگي 1ستاره رو نشون کردم تو آسمون ميگفتم اين ستاره منه

وقتي فهميدم چراغ دکل مخابراته کمرم شکست :((

 

 

هر کاري ميکنم آيفونم به اينترنت وصل نميشه ؛ دکمه شو که ميزنم در خونه باز ميشه


می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: جمعه 24 آبان 1392 ساعت: 19:24 منتشر شده است
نظرات()

سرباز

بازدید: 278

سرباز قبل از اینکه به خانه برسد با پدر و مادر خود تماس گرفت و گفت:
پدر ومادر عزیزم جنگ تمام شده و من می خواهم به خانه برگردم؛ ولی خواهشی از شما دارم.
 رفیقی دارم که می خواهم او را با خود به خانه بیاورم.

پدر و مادر او در پاسخ گفتند: ما با کمال میل مشتاقیم که او را ببینیم. پسر ادامه داد :
 ولی موضوعی است که باید در مورد او بدانید؛ او در جنگ بسیار آسیب دیده و در اثر برخورد با مین یک دست ویک پای خود را از دست داده است، و جایی برای رفتن ندارد و من می خواهماجازه دهید او با ما زندگی کند.

پدرش گفت: ما متاسفیم که این مشکل برای دوست تو به وجود آمده است. ما کمک میکنیم تا او جایی برای زندگی در شهر پیدا کند.
پسر گفت: نه؛ من می خواهم که او در خانه ما زندگی کند آنها در جواب گفتند:
نه؛ فردی با این شرایط مو جب دردسر ما خواهد بود.ما فقط مسئوول زندگی خودمان هستیم و اجازه نمی دهیم او آرامش زندگی ما را بر هم بزند. بهتر است به خانه بازگردی و او را فراموش کنى ،دراین هنگام پسر با ناراحتی تلفن را قطع کرد و پدر و مادر او دیگر چیزی نشنیدند.

چند روز بعد پلیس نیویورک به خانواده پسر اطلاع داد که فرزندشان در سانحه 
سقوط از یک ساختمان بلند جان باخته و آنها مشکوک به خودکشی هستند.
پدر و مادر آشفته و سراسیمه به طرف نیویورک پرواز کردند و برای شناسایی جسد پسرشان به پزشکی قانونی مراجعه کردند.
با دیدن جسد؛ قلب پدر و مادر از حرکت ایستاد.
پسر آنها یک دست و پا نداشت !

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: جمعه 24 آبان 1392 ساعت: 19:21 منتشر شده است

برچسب ها : ,
نظرات()

واقعا داستان زیبایی هست !!!!

بازدید: 320

در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود ، پسر١٠ ساله‌اى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت میزى نشست . خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت .

پسر پرسید : بستنى با شکلات چند است؟

خدمتکار گفت : ٥٠ سنت

پسر کوچک دستش را در جیبش کرد ، تمام پول خردهایش را در آورد و شمرد . بعد پرسید : بستنى خالى چند است ؟

خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پر شده بود و عده‌اى بیرون قهوه فروشى منتظر خالى شدن میز ایستاده بودند ، با بی‌حوصلگى گفت : ٣٥ سنت

پسر دوباره سکه‌هایش را شمرد و گفت :

براى من یک بستنی بیاورید .

خدمتکار یک بستنى آورد و صورت‌حساب را نیز روى میز گذاشت و رفت . پسر بستنى را تمام کرد ، صورت‌حساب را برداشت و پولش را به صندوق‌دار پرداخت کرد و رفت . هنگامى که خدمتکار براى تمیز کردن میز رفت ، گریه‌اش گرفت . پسر بچه روى میز در کنار بشقاب خالى ، ١٥ سنت براى او انعام گذاشته بود ! 

از این داستان فوق العاده لذت بردم

 

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: جمعه 24 آبان 1392 ساعت: 19:19 منتشر شده است

برچسب ها : ,
نظرات()

کوهنورد با تجربه

بازدید: 258

کوهنوردی می‌‌خواست به قله‌ای بلندی صعود کند. پس از سال‌ها تمرین و آمادگی، سفرش را آغاز کرد. به صعودش ادامه داد تا این که هوا کاملا تاریک شد. به جز تاریکی هیچ چیز دیده

نمی‌شد. سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمی‌توانست چیزی ببیند حتی ماه و ستاره‌ها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند. کوهنورد همان‌طور که داشت بالا می‌رفت، در

حالی که چیزی به فتح قله نمانده بود، پایش لیز خورد و با سرعت هر چه تمام‌تر سقوط کرد.

سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار از هراس، تمامی خاطرات خوب و بد زندگی‌اش را به یاد می‌آورد. داشت فکر می‌‌کرد چقدر به مرگ نزدیک شده است که ناگهان دنباله

طنابی که به دور کمرش حلقه خورده بود بین شاخه های درختی در شیب کوه گیر کرد و مانع از سقوط کاملش شد. در آن لحظات سنگین سکوت، که هیچ امیدی نداشت از ته دل فریاد

زد: خدایا کمکم کن !

ندایی از دل آسمان پاسخ داد از من چه می‌خواهی؟

 

 

- نجاتم بده خدای من!

- آیا به من ایمان داری؟

- آری. همیشه به تو ایمان داشته‌ام

- پس آن طناب دور کمرت را پاره کن!

کوهنورد وحشت کرد. پاره شدن طناب یعنی سقوط بی‌تردید

از فراز کیلومترها ارتفاع. گفت: خدایا نمی‌توانم.

خدا گفت: آیا به گفته من ایمان نداری؟

کوهنورد گفت: خدایا نمی توانم. نمی‌توانم.

روز بعد، گروه نجات گزارش داد که جسد منجمد شده یک کوهنورد

در حالی پیدا شده که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود

و تنها نیم متر با زمین فاصله داشت . . .

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: جمعه 24 آبان 1392 ساعت: 19:19 منتشر شده است

برچسب ها : ,
نظرات()

بیسکوییت

بازدید: 315

یک زن جوان در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود.

چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند.
او یک بسته بیسکویت نیز خرید.

او بر روی یک صندلی دسته دار نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد.

در کنار او یک بسته بیسکویت بود و در کنارش مردی نشسته بود و داشت روزنامه می خواند.

وقتی که او نخستین بیسکویت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکویت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت.

پیش خود فکر کرد: «بهتر است ناراحت نشوم ، شاید اشتباه کرده باشد.»




ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکویت برمی داشت، آن مرد هم همین کار را می کرد. این کار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمی خواست واکنش نشان دهد.


وقتی که تنها یک بیسکویت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد:

«حالا ببینم این مرد بی ادب چه کار خواهد کرد؟»


مرد آخرین بیسکویت را نصف کرد و نصفش را خورد.


این دیگه خیلی پررویی می خواست!


او حسابی عصبانی شده بود.


در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت.وقتی داخل هواپیما روی صندلی اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساکش قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکویتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده!



خیلی شرمنده شد!!

از خودش

بدش آمد . . .

یادش رفته بود که

بیسکویتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود.



آن مرد بیسکویتهایش را با او تقسیم کرده بود ، بدون آنکه عصبانی و برآشفته شده باشد

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: جمعه 24 آبان 1392 ساعت: 19:15 منتشر شده است

برچسب ها : ,
نظرات()

اس ام اس محرم

بازدید: 281

ای که نام تو سید الشهداست

تو حسینی و مرامت زیباست

به همه گفته ام و می گویم

صاحب بی کفن من آقاست

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: چهار شنبه 15 آبان 1392 ساعت: 14:18 منتشر شده است

برچسب ها : ,
نظرات()

اس ام اس محرم

بازدید: 271

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خــستـه زیــنــب
بـــه بــی نــهــایــت داغ دل شـکــستــه زیـــنــب
سلام مــن بـه محـرم به دست ومشک ابوالفضل
بـه نــا امـیـدی سـقـا بــه ســـوز اشـک ابوالفضل
سـلام مـن بـه مــحـرم بـــه قــد و قـا مـت اکــبـر
بـــه کــام خـشک اذان گـوی زیـر نــیـزه و خـنـجـر
سلام مــن بــه محرم به دسـت و بـا زوی قـاسم
به شوق شهد شهادت حنـای گـیـسـوی قـاسم
سـلام مــن بـــه مــحـرم بــه گــاهـواره ی اصـغـر
بــه اشــک خـجـلت شاه و گـلـوی پـاره ی اصـغـر
سـلام مــن بـــه مــحــرم به اضــطـراب سـکـیـنـه
بـه آن مـلـیـکـه، کـه رویـش نـدیـده چـشـم مدینه
سـلام مـن بــه مــحــرم بــه عـاشـقـی زهـیـرش
بـه بـاز گـشـتـن حُــر و عـروج خـــتــم بـه خـیرش
سلام من بــه محرم بــه مـسـلــم و به حـبـیـبش
به رو سـپیدی جـوُن و بـه بــوی عــطــر عـجیـبـش
سلام مــن بـــه مـحـرم بـه زنــگ مــحـمـل زیـنـب
بــه پـاره پـاره تــن بـــی ســر مــقـــابـــل زیــنــب
سلام من به مــحـرم بـه شــور و حــال عـیـانـش
سلام مـن به حـسـیـن و به اشـک سینه زنـانش

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: چهار شنبه 15 آبان 1392 ساعت: 14:18 منتشر شده است

برچسب ها : ,
نظرات()

اس ام اس محرم

بازدید: 258

ـایــد کــه زیـنـب را بـا خــط شـکـسـته نــوشـت؛ بــا خــط آه و اشکـــ و گریـه نــوشـت . . .

دل شــکـسـته بـیــاوریــد بــرای نــوشـتـن زیــنـب. . .

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: چهار شنبه 15 آبان 1392 ساعت: 14:18 منتشر شده است

برچسب ها : ,
نظرات()

اس ام اس محرم

بازدید: 306

زیـنـب جــان بــا چــه عـزتـی پـیـادت کــردنــد . . . هــمـه مــراقــب تـوانـد، هـمـه مــراعــات تــو رو مـی كـنـنـد . . .

هـمـه مـیـان دور زیـنـب حـلـقـه مـی زنـنـد . . .

قـد و بـالاش رو نـبـیـنه دشـمـن . . . هـمـه كـاری مــی كـنـنـد، گـرد و خـاك رو چـادرش نـشـیـنـه . . .

آخـه ایـن زیـنـبـه . . . دخـتـر عـلـیـه . . .

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: چهار شنبه 15 آبان 1392 ساعت: 14:17 منتشر شده است

برچسب ها : ,
نظرات()

اس ام اس محرم

بازدید: 323

شمیم عاطفه در کوچه ها رها شده است
دوباره هر شب من رنگ کربلا شده است
وزیده در همه جا عطر سیب حضرت عشق
قسم به ساحت گریه قسم به ساحت عشق
فانوس اشک هایتان را روشن کنید، ماه غریبی شهید نینواست
فرا رسیدن ماه محرم تسلیت باد

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: چهار شنبه 15 آبان 1392 ساعت: 14:16 منتشر شده است

برچسب ها : ,
نظرات()

اس ام اس محرم

بازدید: 358

باز محرم شد و دلها شکست/
از غم زینب دل زهرا شکست.
باز محرم شد و لب تشنه شد/
از عطش خاک کمرها شکست

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: چهار شنبه 15 آبان 1392 ساعت: 14:16 منتشر شده است

برچسب ها : ,
نظرات()

اس ام اس محرم

بازدید: 334

سالها گفتیم ما از کربلا
از شهید عشق و میدان بلا
از غمش بر سینه و بر سر زدیم
بوسه بر گهواره اصغر زدیم
باز هم گفتیم: مظلوما حسین
بی کس و بی بال و پر، تنها حسین

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: چهار شنبه 15 آبان 1392 ساعت: 14:14 منتشر شده است

برچسب ها : ,
نظرات()

دریافت قالب سایت

بازدید: 347

 

توجه                                                                                                                 توجه

 

شما هم اکنون می توانید قالب سایت را + راهنما از این جا دریافت نمایید.

 

*لینک دانلود کلیک کنید*

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: جمعه 10 آبان 1392 ساعت: 22:14 منتشر شده است
نظرات()

***فرهــــــــــــــــــــــــاد***

بازدید: 392

هـفـت مـقـدس بـرای هـمـیـشـه رفـت....
فرهاد خان رفتی ولی جات تو قلب ما استقلالی ها موندگاره..
دلمون واست تنگ میشه..
دیگه ما واسه کی تو استادیوم ها شعار بدیم؟
تو تک اطوره فوتبال مایی
تو قاتل همه ی لنگی هایی
تو گلزن ایران نه آسیایی
تو خورشیدی ولی غروب نداری
دیگه فرهاد نیست که بگیم آهای فرهاد مجیدی..
وقتی پیرهنتو درآوردی و رفتی چهار طرف زمینو بوسیدی خیلی به خودم فشار آوردم که جلو مامانم و داداشم گریه نکنم
فرهاد رفتی و جات همیشه تو قلب ما موندگاره
خدا به همرات اسطوره

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: پنج شنبه 9 آبان 1392 ساعت: 15:5 منتشر شده است
نظرات()

خخخخخخ

بازدید: 393

 

طنز مهندس

 

 

یک برنامه نویس و یک مهندس در یک مسافت طولانی هوایی در کنار یک دیگر در هواپیما نشسته بودند.
برنامه نویسه میگه مایلی با هم بازی کنیم؟ مهندس که میخواست استراحت کنه محترمانه عذر خواهی میکنه و رویشو بر میگردونه تا بخوابه.
برنامه نوسه دوباره میگه بازی سرگرم کننده ای است من از شما یک سوال می کنم اگر نتوانستید 5دلار به من بدهید بعد شما از من سوال کنید اگر نتوانستم 5دلار به شما میدهم.
مهندس دوباره معذرت خواست وچشماشو بست که بخوابه.
برنامه نویسه پیشنهاد دیگری داد گفت اگر شما جواب سوال منو بلد نبودید 5 دلار بدهید اگر من جواب سوال شما رو بلد نبودم 200 دلار به شما میدهم .
این پیشنهاد خواب رو از سر مهدس پراند و رضایت داد که بازی کند.
برنامه نویس نخست سوال کرد .فاصله زمین تا ماه چقدر است؟؟ مهندس بدون اینکه حرفی بزند بلا فاصله 5 دلار رو به برنامه نویس داد حالا مهندس سوال کرد .
اون چیه وقتی از تپه بالا میره 3 پا داره وقتی پایین میاد 4 پا؟؟ برنامه نویس نگاه متعجبانه ای انداخت ولی هرچی فکر کرد به نتیجه نرسید بعد تمام اطلاعات کامپیوترشو جستجو جو کرد ولی چیز به درد بخوری پیدا نکرد بعد با مودم بیسیم به اینترنت وصل شد و همه سایت ها رو زیر رو کرد به چند تا از دوستا شم ایمیل داد با چندتا شون هم چت کرد ولی باز هیچی به دست نیاورد بعد از 3 ساعت مهندس رو بیدار کرد و 200دلار رو بهش داد مهندس مودبانه پول رو گرفت و رویش رو برگرداند تا بخوابد.
برنامه نویس او را تکان داد گفت خوب جواب سوالت چه بود؟؟ مهندس بدون اینکه کلمه ای بر زبان بیاورد 5 دلار به برنامه نویس داد و رویش را برگرداند و خــــــوابید!!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نتیجه اخلاقی : حسن کل کل با مهندس جماعت خطرناکه حسن !!! ( مهندس هم جواب رو بلد نبود و در جواب سوال برنامه نویس باز 5 دلار داد بهش )

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: پنج شنبه 9 آبان 1392 ساعت: 14:57 منتشر شده است
نظرات()

ماجرای دانشجویانی که به جای سرود ملی...عمو سبزی فروش خوندن (واقعی)

بازدید: 414

داستانی که در زیر نقل می شود، مربوط به دانشجویان ایرانی است که دوران سلطنت «احمدشاه قاجار» برای تحصیل به آلمان رفته بودند و آقای «دکتر جلال گنجی» فرزند مرحوم «سالار معتمد گنجی نیشابوری» برای نگارنده نقل کرد:

 

چاره ای نداشتیم. همۀ ایرانی ها دور هم جمع شدیم و گفتیم ما که سرود ملی نداریم و اگر هم داریم، ما به یاد نداریم. پس چه باید کرد؟ وقت هم نیست که از نیشابور و از پدرمان بپرسیم. به راستی عزا گرفته بودیم که مشکل را چگونه حل کنیم. یکی از دوستان گفت: اینها که فارسی نمی دانند. چطور است شعر و آهنگی را سر هم بکنیم و بخوانیم و بگوئیم همین سرود ملی ما است. کسی نیست که سرود ملی ما را بداند و اعتراض کند.ما هشت دانشجوی ایرانی بودیم که در آلمان در عهد «احمد شاه» تحصیل می کردیم. روزی رئیس دانشگاه به ما اعلام نمود که همۀ دانشجویان خارجی باید از مقابل امپراطور آلمان رژه بروند و سرود ملی کشور خودشان را بخوانند. ما بهانه آوریم که عدۀ مان کم است. گفت: اهمیت ندارد. از برخی کشورها فقط یک دانشجو در اینجا تحصیل می کند و همان یک نفر، پرچم کشور خود را حمل خواهد کرد، و سرود ملی خود را خواهد خواند.

 

 

 

اشعار مختلفی که از سعدی و حافظ می دانستیم، با هم تبادل کردیم اما این شعرها آهنگین نبود و نمی شد به صورت سرود خواند.

بالاخره من [دکتر گنجی] گفتم: بچه ها، عمو سبزی فروش را همه بلدید؟ گفتند: آری.

گفتم: هم آهنگین است و هم ساده و کوتاه. بچه ها گفتند: آخر عمو سبزی فروش که سرود نمی شود.

گفتم: بچه ها گوش کنید! و خودم با صدای بلند و خیلی جدی شروع به خواندن کردم: «عمو سبزی فروش... بله. سبزی کم فروش... بله. سبزی خوب داری؟ . .. . بله» فریاد شادی از بچه ها برخاست و شروع به تمرین نمودیم.

بیشتر تکیۀ شعر روی کلمۀ «بله» بود که همه با صدای بم و زیر می خواندیم. همۀ شعر را نمی دانستیم. با توافق هم دیگر، «سرود ملی» به این صورت تدوین شد:

 

عمو سبزی فروش! . . . بله

سبزی کم فروش! . ... .. .. بله

سبزی خوب داری؟ . . بله

خیلی خوب داری؟ .. . . بله

عمو سبزی فروش! . . . بله

سیب کالک داری؟ .. . . بله

زال زالک داری؟ . . . . . بله

سبزیت باریکه؟ .. . . . . بله

شبهات تاریکه؟ .... . . . . بله

عمو سبزی فروش! . . . بله

 

این را چند بار تمرین کردیم. روز رژه، با یونیفورم یک شکل و یک رنگ از مقابل امپراطور آلمان، «عمو سبزی فروش» خوانان رژه رفتیم. پشت سر ما دانشجویان ایرلندی در حرکت بودند. از «بله» گفتن ما به هیجان آمدند و «بله» را با ما همصدا شدند به طوری که صدای «بله» در استادیوم طنین انداز شد و امپراطور هم به ما ابراز تفقد فرمودند و داستان به خیر گذشت.

 

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: پنج شنبه 9 آبان 1392 ساعت: 14:57 منتشر شده است
نظرات()

خخخخخخخخخ اخر خنده + نتیجه اخلاقی

بازدید: 470

 

پسر به دختر :

من پدرم پیره و ۹۲ سالشه و به همین زودی ها میمیره و من پولدار میشم !

همسر من میشی ؟؟

دختر : نه !!!

.

.

.

 

.

.

چند روز بعد پسر فهمید اون دختره شده مادر جدیدش

.

.

 

.

 

.

.

نتیجه اخلاقی : هیچ وقت ایده هاتون رو به یک زن نگید.....!!!

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: پنج شنبه 9 آبان 1392 ساعت: 14:53 منتشر شده است
نظرات()

بازدید: 111
 

 

یک تهرانی، یه اصفهانی، یه شیرازی و یک آبادانی توی کافی شاپ با هم صحبت میکردند :

تهرانی: من یک موقعیت عالی دارم، می خوام بانک ملی رو بخرم !

اصفهانی: من خیلی ثروتمندم و می خوام شرکت بنز رو بخرم !

شیرازی: من یه شاهزاده ثروتمندم و می خوام شرکت مایکروسافت و اپل رو بخرم !

سپس منتظر شدند تا آبادانی صحبت کند

.

.

.

.

.

.

آبادانی قهوه خود رو هم زد. خیلی با حوصله قاشق رو روی میز گذاشت،

یه کم قهوه خورد، یه نگاهی به اونها انداخت و با آرامی گفت:

 

نمیفروشم

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: پنج شنبه 9 آبان 1392 ساعت: 14:52 منتشر شده است
نظرات()

مریدان

بازدید: 442

شیخ و مریدان

 

در مکتب شیخ بحثی در گرفته بود و مریدان همچون مردان درون صف ارزاق از سر و کول هم بالا رفتندی ، یکی از مریدان میگفت : درد عشق از همه درد ها افزون تراست ، دیگری جفت پا وسط حرفش میپرید که ای نادان ، گرسنگی نکشیده ای که درد عشق از یاد بری .....
دیگری ابراز فضل میکرد که درد دندان بسی ازدو درد دیگر بدتر است ،و اندرین جمع هرکس دردی را بدترین میدانست ، از درد زایمان تابه تنگ آمدن از ش*ش در اتوبوس بین راهی ......
شیخ از دور بر این بحث عمیق نظاره مینمود . مریدی نالید که ای شیخ ، کدامیک را تائید مینمائی ؟
شیخ گفت : هیچکدام ، زیرا تا به حال با مانتو و دامن و جوراب شلواري و چادر نرفته اي در مستراح كه نفهمي كدوم رو بالا بكشي، كدوم رو پايين كه در جا عاشقي از يادت برود ....
مریدان جمله گریستند و نعره ها زدند تا بسر منزل مقصود دویدند

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: پنج شنبه 9 آبان 1392 ساعت: 14:48 منتشر شده است
نظرات()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد

ورود کاربران

نام کاربری
رمز عبور

» رمز عبور را فراموش کردم ؟

عضويت سريع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری

تبلیغات

متن

چت باکس


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

پشتيباني آنلاين

پشتيباني آنلاين

آمار

آمار مطالب آمار مطالب
کل مطالب کل مطالب : 127
کل نظرات کل نظرات : 31
آمار کاربران آمار کاربران
افراد آنلاین افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا تعداد اعضا : 1

آمار بازدیدآمار بازدید
بازدید امروز بازدید امروز : 6
بازدید دیروز بازدید دیروز : 0
ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 1
ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 0
آي پي امروز آي پي امروز : 2
آي پي ديروز آي پي ديروز : 0
بازدید هفته بازدید هفته : 6
بازدید ماه بازدید ماه : 457
بازدید سال بازدید سال : 761
بازدید کلی بازدید کلی : 174049

اطلاعات شما اطلاعات شما
آی پی آی پی : 3.134.95.222
مرورگر مرورگر :
سیستم عامل سیستم عامل :
تاریخ امروز امروز :

درباره ما

به سایت من خوش آمدید امیدوارم لذت ببرید.

تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جوک بگو و آدرس sayjok.lxb.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






خبرنامه

براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود